irکورش کبیر | |||
فریاد خاموشان :
در برابر مظالم و فجایعی که عربان در شهرها و روستاها بر مردم روا می داشتند جای اعتراض نبود. هر کس در مقابل جفای تازیان نفس بر می آورد کافر و زندیق شمرده می شد و خونش هدر میگشت. شمشیر غازیان و تازیانه ی حکام هرگونه صدای اعتراضی را خفه و خاموش می کرد.
آهنگ پارسی :
بدین گونه زبان تازی با پیام تازه ای که از بهشت آورده بود و با تیغ آهیخته ای که هر مخالفی را به دوزخ بیم می داد زبان خسروان و موبدان و اندرزگران و خنیاگران کهن را در تنگنای خموشی افکند.
نبرد روشنایی :
نبردی که ایرانیان درطی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه درتاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز دوام داشت و بازار مشاجرات وگفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود.
آیین زرتشت :
مانند دیگر ادیان روحانی آن قدرت را داشت که عشق به نیکی و روشنی را در دلها برانگیزد و غبار ریمنی و اهریمنی را از جانها بزداید و محو کند گذشته از آن دین کار و کوشش بود و بیکارگی و گوشه نشینی و مردم گریزی را پاک و ایزدی نمی شمرد .تکلیف آدمی را آن می دانست که در زندگی با دروغ و زشتی و پستی پیکار کند و آن را در بند کند. فدیه و قربانی و باده گساری را بیهوده میشمرد و نمی پسندید . زهد و ریاضتی نیز که در دینهای دیگر هست در آیین زرتشت در کار نبود. در کشاکشی که میان نیکی و بدی هست ، تکلیف آدمی را چنین می دانست که نیکی را در وجود هرمزد یاری کند. این تکلیف که برای آدمی زاد مقرر بود از آزادی و اختیاری که انسان در کارهای خویش می داشت حکایت می کرد. بنابراین جبر و سرنوشت نیز که اسباب عمده ی انحطاط دینهاست در آیین زرتشت راه نداشت. انسان یارای آن را نداشت که نیکی را یا بدی را برگزیند و یاری کند. این دیگر به اختیار او و به خواست او بسته بود. رهایی و رستگاری او نیز به همین خواست و همین اختیار بستگی داشت. در چنین آیینی که آدمی مسئول کار و کردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و سرنوشت نیست و کسی نمی تواند گناه کاهلی و کناره جویی خویش را بر گردن تقدیر نامعلوم بی فرجام بگذارد دینی که چنین ساده و سودمند بود به خوبی می توانست راه روشنی و پاکی را به مردم نشان دهد و شوق به معرفت و عمل را در دلها برانگیزد.
اما چنین کاری دستگاه مرتبی می خواست که از فساد و آلایش فریبکاران دور بماند و چنین دستگاهی در پایان دوره ی ساسانی در ایران نبود.
“ آیین مانی “ :
آیین مانی نخستین بدعت دینی بود که با سر و صدای بسیار ازین تصادم آرا و عقاید پدید آمد.
آیین مانی که در واقع معجونی از عقاید و مذاهب متداول آن عصر بود نزد مغان بدعتی بزرگ تلقی شد و چنان که در تاریخها آورده اند موبدان برای برانداختن آن جهد بسیار کردند.
در حقیقت مانی یک مصلح دینی بود که برای اصلاح کیش زرتشت بپا خواسته بود.
“ مزدک “ :
چندی پیش نیامد که مزدک ظهور کرد و سخنانی تازه تر آورد. این مزدک چنانکه از اخبار برمی آید خود از موبدان بود و آیین تازه ای هم که آورد تاویلی از زرتشت به شمار می آمد.
آیین مزدک پس ازسقوط ساسانیان باقی ماند و گاهی نیز بانام خرم دینی به معارضه ی مسلمانان برخاست.
یک دورنما ازآنچه گذشت:
نخست توفانی سهمگین و خروشان برآمد که دولت ساسانی و ایران را زیرورو کرد. شهرها تسخیر شد و مالها به تاراج رفت . چندی بعد حجاج در عراق وقتیبه درخراسان و دیگر عربان در همه جا کشتارها و بیدادگریهای سخت براه انداختند. دیری نیامد که مغلوبان پیکاری سخت با فاتحان آغاز نهادند. ابومسلم و مقنع در خراسان ، و جاویدان و بابک درآذربایجان و سپهبد خورشید و مازیار در طبرستان به کوشش برخاستند زیرا که برای رهایی از خواریها و کوچک شماریهای عربان ، مردم ایران جز رستاخیز چاره ای نمی دیدند .
دیروز ، امروز و فردا
تاریخ زرتشتیان با پیدایش اشو زرتشت آغاز میشود. در دوران پادشاهی گشتاسب کیانی زرتشتیان افزایش می یابند. در دوران هخامنشی بیشتر پادشاهان و مردمان زرتشتی بودند بدون آن که زرتشتی دین رسمی باشد. ساسانیان دین زرتشتی را دین رسمی کشور کردند. دین و حکومت توامانی هستند که می توانند به یکدیگر نیرو دهند. ولی تاریخ نشان می دهد که هر زمان که دین سالاران با کشور مداران یکی شده اند ، دین تحریف و حکومت فاسد شده است.
در دوران هخامنشی ، که دین رسمی وجود نداشت و پادشاهان به سایر دین ها احترام میگذاشتند ، ایران زمین مهد آزادی اندیشه بود و آفریننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانیان که دین و حکومت یکی شد ، دین در خدمت سیاست درآمد و خرابی دین و حکومت هر دو را باعث گردید!
در سده هفتم ، تازیان ایران را گرفتند . گروهی از زرتشتیان ، زیر فشار تازیان و تعصب ایرانیان تازه مسلمان ، تَرکِ دین کردند و گروهی ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محیطی آزاد ، فرهنگ دینی خود را پاسداری کنند و به آیندگان بسپارند. گروهی از زرتشتیان که در ایران مانده بودند ، آتش عشق به دین بهی را در کانون سینه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند.
یورش سخت تر در دوران استیلای مغول و مغولان تازه مسلمان شده به زرتشتیان ، کلیمیان مسیحیان و مسلمانان شیعه وارد آمد. بسیاری کشته شدند و گروهی به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان برکنار مانند.
در زمان صفویان که شیعه دین رسمی ایران شد ، فشار به غیر شیعه از جمله زرتشتیان شدت گرفت و بار دیگر ، تعداد زیادی کشته شدند. این وضع ناهنجار در زمان قاجار هم ادامه داشت.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ، پارسیان هند که از بیداد و فشار وارده به همکیشان خود در ایران آگاهی یافتند ، نماینده عالی رتبه ای به نام مانکجی لیمجی هاتریا را به ایران فرستادند. او نزد شاه شکایت برد و با پشتیبانی حکومت هند (امپراتوری انگلیس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زیادی بکاهد.
از روی نامه های متبادله مانکجی و ناصرالدین شاه که امروز موجود است ، فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله شامل موارد زیر بود :
J زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصه ای روی لباس خود بزنند تا از مسلمانان تمیز داده شوند
J زرتشتیان در موقع خرید ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ویژه اغذیه و میوه دست بزنند. زیرا به عقیده مسلمانان آن مواد ، نجس می شد !
J زرتشتیان حق نداشتند در برابر آخوندهای مسلمان ، سوار خر بمانند و یا در بازار سوار خر حرکت کنند. (در آن زمان وسیله نقلیه معمولی الاغ بود ).
J زرتشتیان روزهای بارانی نمی بایست بیرون بروند که مبادا خیابان آلوده بشود.
J
اگر جوانی زرتشتی مسلمان میشد ، برادران و خواهران او ، از ارث والدینشان محروم میشدند و همه ارث به جوان تازه مسلمان شده میرسید ( این کار نسبت به یهودیان هم انجام می شد و وسیله ای بود
برای ترغیب و اجبار زرتشتیان و یهودیان به پذیرفتن اسلام ) .
J هنگامی که یک نفر زرتشتی به دست یک نفر مسلمان کشته میشد ، مسلمان قاتل قصاص نمی شد و تنها می بایست خون بها (دیه ) به وارث مقتول زرتشتی پردازد و به این ترتیب مسلمانان از ریختن خون زرتشتیان ترس نداشتند. ( فلسفه زرتشت ، دکتر فرهنگ مهر ).
اما در جریان انقلاب مشروطه و پس از آن بسیاری از این قوانین مسخره ی هزار و چهارصدساله برداشته شد و زرتشتیان آزادی عمل بیشتری پیدا کردند و توانستند در مجلس ملی ایران نماینده داشته باشند . پس از استقرار خاندان پهلوی در ایران و سرکار آمدن رضاشاه اوضاع و احوال زرتشتیان و دیگر اقلیتهای دینی بهتر شد و آنان را گرامی داشتند . و از آن زمان تاکنون زرتشتیان نسبت به سابق آزادی نسبی بیشتری دارند و اکنون این آزادی بیشتر ظاهری ست و در عمل زرتشتیان در تنگناهای زیادی قرار دارند .
به یاری اهورای پاک روزی رسد که تمام این تنگناها و کاستی ها و تعصبها از میان رود.
منابع و ماخذ :
1 دو قرن سکوت ، دکتر عبدالحسین زرین کوب
2 ـ تاریخ ده هزار ساله ایران ، عبدالعظیم رضایی
3 ـ دیدی نو از دینی کهن ( فلسفه زرتشت ) ـ دکتر فرهنگ مهر
4 ـ ایران در زمان ساسانیان ، پرفسور آرتور کریستن سن
5 ـ ایران ( از آغاز تا اسلام ) ، پرفسور رومن گیرشمن
6 ـ تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی ) ،] پژوهش دانشگاه کیمبریج [
7 ـ تاریخ طبری ، محمد بن جریر طبری
نغمه های کهن :
درآن روزها که باربد و نکیسا با نوای پهلوی و ترانه های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می گرفتند ، زبان تازی درکام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفته ی بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی پایان اگر نغمه ای طنین می افکند ، سرود جنگ و غارت و نوای راهزنی و مردم کُشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه شان تحریض به جنگ . به خلاف ایران که زبان آن سراسر معنی و حکمت بود. اندرزنامه های لطیف و سخنان دلپذیر داشتند. کتابهای دینی و سرودهای آسمانی زمزمه می نمودند. داستانهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینامه ها می سرودند. هر طبقه را زبانی و خطی جداگانه بود. در دربار شاهان زبانهای خوزی و پارسی و دری هر یک جایی و مقامی داشت.
زبان ایرانی زبان شعر و ادب و زبان ذوق و خرد بود .زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدرکفایت بهره داشت. با این همه این قوم ، «که به صد زبان سخن می گفتند » وقتی ، با اعراب مسلمان روبرو گشتند « آیا چه شنیدند که خاموش شدند؟»
زبان تازی پیش از آن ، زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت.
زبان گمشده:
آنچه از تامل در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز حال ، شاید برای آن که ازآسیب زبان ایرانیان درامان بمانند ، و آن را همواره چون حربه ی تیزی دردست مغلوبان خویش نبینند. در صدد بر آمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند.
به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. وقتی قتیبه بن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تایخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دَم تیغ بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت. این واقعه نشان می دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه ی حربه ای تلقی می کرده اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد.
بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد. در واقع از ایرانیان حتا آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. نوشته اند که « مردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن ».
کتاب سوزی :
بدین گونه شک نیست که در هجوم تازیان بسیاری از کتابها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است.
برای عرب که جز کلام خدا هیج سخن را قدر نمیدانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ی ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟
در دوره هایی که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان و دانشمندان بوده است از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمی گذاشته است. مگر نه این بود که در حمله ی تازیان موبدان بیش از هر طبقه ی دیگر مقام و حیثیت خویش را از دست دادند و تار و مار و کشته و تباه گردیدند ؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیداست که دیگر کتابها و علوم آنها نیز که به درد تازیان هم نمیخورد موجبی برای بقا نداشت . نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی در کتابها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست .
گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نمایان تر است و اگر در آن کتابها جز مایه ی گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند.
گویند چنان کتاب از ایران بردند که شش ماه حمام مصر را با سوزاندن کتابهای ایران گَرم میکردند.
به هر حال از وقتی حکومت ایران به دست تازیان افتاد زبان ایرانی نیز زبون تازیان گشت.
آغاز سکوت :
در این خموشی و تاریکی وحشی و خون آلودی که در این روزگاران نزدیک دو قرن بر تاریخ ایران سایه افکنده است بیهوده است محقق در پی یافتن برگه هایی از شعر فارسی بر آید. زیرا محیط آن زمانه هیچ برای پروردن شاعری پارسی گوی مناسب نبود. آنچه عرب در آن دوره از شعر درک می کرد قصیده هایی بود که عربان در ستایش و نکوهش بزرگان روزگار خویش می سرودند یا قطعه هایی که به نام رَجَز میگفتند و از شور و حماسه ی جنگی آکنده بود.
در آن روزگاران که قوم ایرانی مغلوب تازیان گشته بود و جز نقش مرگ و شکست و فرار در پیش چشم نداشت تا رَجَز بسراید.
ستایش زن و شراب نیز که ماده ی غزل میتوانست باشد تجاوزی به حرمت و حرم مسلمانان بود و هرگز مورد اغماض تازیان واقع نمی گشت. هر اعتراض و هر شکایتی که در چنان روزگاری به زبان یکی از ایرانیان برمی آمد به شدت خفه می شد. خلفا مکرر شاعران و گویندگانی را که به زبان تازی از مفاخر ایران و از تاریخ گذشته ی نیاکان خویش سخن یاد می کردند آزار و شکنجه می دادند.
12947:کل بازدید |
|
0:بازدید امروز |
|
1:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
بایگانی | |
زرتشت | |
اشتراک | |