irکورش کبیر | |||
نغمه های کهن :
درآن روزها که باربد و نکیسا با نوای پهلوی و ترانه های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می گرفتند ، زبان تازی درکام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفته ی بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی پایان اگر نغمه ای طنین می افکند ، سرود جنگ و غارت و نوای راهزنی و مردم کُشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه شان تحریض به جنگ . به خلاف ایران که زبان آن سراسر معنی و حکمت بود. اندرزنامه های لطیف و سخنان دلپذیر داشتند. کتابهای دینی و سرودهای آسمانی زمزمه می نمودند. داستانهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینامه ها می سرودند. هر طبقه را زبانی و خطی جداگانه بود. در دربار شاهان زبانهای خوزی و پارسی و دری هر یک جایی و مقامی داشت.
زبان ایرانی زبان شعر و ادب و زبان ذوق و خرد بود .زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدرکفایت بهره داشت. با این همه این قوم ، «که به صد زبان سخن می گفتند » وقتی ، با اعراب مسلمان روبرو گشتند « آیا چه شنیدند که خاموش شدند؟»
زبان تازی پیش از آن ، زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت.
زبان گمشده:
آنچه از تامل در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز حال ، شاید برای آن که ازآسیب زبان ایرانیان درامان بمانند ، و آن را همواره چون حربه ی تیزی دردست مغلوبان خویش نبینند. در صدد بر آمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند.
به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. وقتی قتیبه بن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تایخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دَم تیغ بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت. این واقعه نشان می دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه ی حربه ای تلقی می کرده اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد.
بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد. در واقع از ایرانیان حتا آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. نوشته اند که « مردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن ».
کتاب سوزی :
بدین گونه شک نیست که در هجوم تازیان بسیاری از کتابها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است.
برای عرب که جز کلام خدا هیج سخن را قدر نمیدانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ی ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟
در دوره هایی که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان و دانشمندان بوده است از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمی گذاشته است. مگر نه این بود که در حمله ی تازیان موبدان بیش از هر طبقه ی دیگر مقام و حیثیت خویش را از دست دادند و تار و مار و کشته و تباه گردیدند ؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیداست که دیگر کتابها و علوم آنها نیز که به درد تازیان هم نمیخورد موجبی برای بقا نداشت . نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی در کتابها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست .
گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نمایان تر است و اگر در آن کتابها جز مایه ی گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند.
گویند چنان کتاب از ایران بردند که شش ماه حمام مصر را با سوزاندن کتابهای ایران گَرم میکردند.
به هر حال از وقتی حکومت ایران به دست تازیان افتاد زبان ایرانی نیز زبون تازیان گشت.
آغاز سکوت :
در این خموشی و تاریکی وحشی و خون آلودی که در این روزگاران نزدیک دو قرن بر تاریخ ایران سایه افکنده است بیهوده است محقق در پی یافتن برگه هایی از شعر فارسی بر آید. زیرا محیط آن زمانه هیچ برای پروردن شاعری پارسی گوی مناسب نبود. آنچه عرب در آن دوره از شعر درک می کرد قصیده هایی بود که عربان در ستایش و نکوهش بزرگان روزگار خویش می سرودند یا قطعه هایی که به نام رَجَز میگفتند و از شور و حماسه ی جنگی آکنده بود.
در آن روزگاران که قوم ایرانی مغلوب تازیان گشته بود و جز نقش مرگ و شکست و فرار در پیش چشم نداشت تا رَجَز بسراید.
ستایش زن و شراب نیز که ماده ی غزل میتوانست باشد تجاوزی به حرمت و حرم مسلمانان بود و هرگز مورد اغماض تازیان واقع نمی گشت. هر اعتراض و هر شکایتی که در چنان روزگاری به زبان یکی از ایرانیان برمی آمد به شدت خفه می شد. خلفا مکرر شاعران و گویندگانی را که به زبان تازی از مفاخر ایران و از تاریخ گذشته ی نیاکان خویش سخن یاد می کردند آزار و شکنجه می دادند.
12931:کل بازدید |
|
8:بازدید امروز |
|
3:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
بایگانی | |
زرتشت | |
اشتراک | |